هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از اوحدی بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن می‌گوید و از درد عشق و جدایی می‌نالد. او از عشق بی‌پایان خود و رنج‌هایی که متحمل شده است، سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که معشوق به او توجه کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۱۳

گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز
ما بدانیم که در باغ گلی هست امروز

گفته‌ای: بر سر آنم که بگیرم دستت
نقد را باش، که من می‌روم از دست امروز

با چنان دانهٔ خالی که تو بر لب زده‌ای
من بر آنم که ز دامت نتوان جست امروز

رخ گل رنگ تو بس خون که بریزد فردا
دهن تنگ تو بس توبه که بشکست امروز

چشم ترکت همه بر سینهٔ من خواهد زد
هر خدنگی که رها می‌کنی از شست امروز

دل من گر به گلستان نرود معذرست
که بسی خار جفا در جگرم خست امروز

دی چو زلف تو گر آشفته شدم نیست عجب
عجب آنست که چون خاک شوم پست امروز

گر بدانم که تو بر من گذری خواهی کرد
بر سر راه تو چون خاک شوم پست امروز

اوحدی گر به سخن دست فصیحان بربست
شد به زنجیر سر زلف تو پابست امروز
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.