هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌بستگی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که دلش به دلیل عشق به معشوق خراب شده و نمی‌تواند از این احساس رها شود. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی هیچ‌چیز دیگری در جهان برایش مهم نیست. او همچنین از دوری و فراق معشوق رنج می‌برد و آرزو می‌کند که معشوق به او نزدیک شود.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۴۲۵

نسپردم از خرابی دل خود به چشم مستش
ور زانکه می‌سپردم در حال می‌شکستش

نقاش دوربین را از دست بر نیاید
نقش دگر نهادن پیش نگار دستش

کی در کنارم آید؟ چو زان میان لاغر
در چشم من نیاید غیر از کمر، که بستش

هر کس که دید روزی از دور صورت او
نزدیک دوربینان دورست باز رستش

در سالها نیاید روزی به پرسش ما
ور ساعتی بیاید یک دم بود نشستش

جز روی او نباشد قندیل شب نشینان
جز کوی او نباشد محراب بت پرستش

نی، پای بر نیاورد از دامش اوحدی، کو
سر نیز بر نیاورد از نیستی که هستش
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.