هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از اوحدی مراغه‌ای است که در آن شاعر از درد هجران و عشق به معشوق سخن می‌گوید. او از فراق و دوری از یار شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که روزی دوباره به دیدار معشوق برسد. شاعر از عشق عمیق و پایدار خود می‌گوید و بیان می‌کند که حتی در سفر نیز دلش از خاک کوی معشوق جدا نمی‌شود. او همچنین از دردهای پنهان خود و ناتوانی در بیان آن به دیگران سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم و اصطلاحات به‌کار رفته در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۲۴

دمشق فتنه شد بغداد و توفان بلا آبش
به چشم من ز هجر آنکه بی‌ما میبرد خوابش

مگر باد صبا گوید نشان آتشین رویی
که گه در خاک میجویم نشان و گاه در آبش

کسی را گر به اسبابی و ملکی دسترس باشد
چو دور از دوستان باشد نه ملکست آن، نه اسبابش

نمیگفتی که: پایانیست هر موج بلایی را؟
چه توفان بلا بود اینکه پیدا نیست پایابش

شبی بوسیدم آن لبها، نخفتم بعد از آن شبها
نگریم تا نپنداری که: بی‌زهرست جلابش

گر این شبهای تاریکم دعایی مستجاب افتد
شبی بنشانم آن مه را و می‌بینم به مهتابش

گذشت آن کز شبستانش نمی‌بودم شبی خالی
که نتوانم گذشت اکنون به روز از پیش بوابش

تنم عزم سفر دارد ولی از خاک کوی او
دلم بیرون نخواهد شد، که در جانست قلابش

اگر مهدی به عهد او فرود آید، نپندارم
که ما را رخ بگرداند ز ابروی چو محرابش

به محروران آتش دل نبایست آن شکر دادن
طبیبی را که خون ما همی جوشد ز عنابش

نباید پند گویان را برین دل رنج بر بودن
که نزدیکان به خلوتها بسی گفتند ازین بابش

خلاص از صحبت این درد پنهانم کجا باشد؟
چو حسن عهد نگذارد که بنمایم به اصحابش

صبا، گر بگذری روزی به آن ترک ختا، ناگه
بیاور نامهٔ ما را ز چین زلف پرتابش

ور آن دلدار سنگین دل ز حال اوحدی پرسد
بگو: ار دست میگیری کنون وقتست، در یابش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.