هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات خود درباره عشق، مستی و رندی سخن می‌گوید. او از عشق زار و مستی خود می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که به او پند ندهند، زیرا او از باده‌ای نوشیده که دیگر به هوش نخواهد آمد. شاعر همچنین از تضادهای زندگی مانند خشکی زاهد و جوشش بادها انتقاد می‌کند و از ساقی و مطرب می‌خواهد که تنها شراب و سخن خاص را ارائه دهند. در نهایت، او از معشوق خود می‌خواهد که به سخنانش گوش دهد و با او همدلی کند.
رده سنی: 18+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عشق، مستی و انتقاد اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیم مانند شراب و مستی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۶

امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش
فردا طلب مرا به سر کوی می‌فروش

دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد
و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش

رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش
مستم، تو بر سلامت مستی چو من بکوش

ای هوشیار، پند مده پر مرا، که من
زان باده خورده‌ام که نیایم دگر به هوش

ما عاشقیم زار و ز ما پرده بر مدار
بر زار و عاشق ار بتوان پرده‌ای بپوش

زاهد چراست خشک و چنین آبها روان؟
صوفی چراست سرد و چنین بادها به جوش؟

ساقی، میار جز قدح آن شراب صرف
مطرب، مگوی جز سخن آن لب خموش

گویند: پیش او سخن خویشتن بگوی
گفتن چه سود؟ چونکه نباشد سخن نیوش

گوشی نمیکنی تو بدین جانب، ای نگار
تا بر کشم ز دل، که خراشیده‌ای، خروش

چون اوحدی به روی تو مینوشم این شراب
نقلم ده از لب و به زبانم بگوی: نوش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.