هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلبستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او از بیقراری، غم و تیماری که به خاطر معشوق متحمل شده است، صحبت میکند و بیان میکند که هرچند معشوق از او رویگردان است، اما او همچنان عاشقانه به او وفادار است. شاعر از آشفتگی حال خود به خاطر زلف معشوق و اشکهایی که برای او ریخته است، میگوید و تأکید میکند که هرگز شب را بدون یاد او به سر نبرده است.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی احساسی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۴۸۵
شب دوشینه در سودای او خفتم
از آن امروز با تیمار و غم جفتم
زمن هر چند سر میپیچد آن دلبر
اگر دستم رسد در پای او افتم
چو چین زلف او آشفته شد حالم
خطا کردم که: با زلفش برآشفتم
ازان کرد آشکارا دیده راز من
که راز خویش را از دیده ننهفتم
ببیند بد سگالان اندر افتادم
که پند نیک خواه خویش نشنفتم
به بوی آنکه چشمم روی او بیند
به مژگانهاش خاک آستان رفتم
دل او باد پندارد حکایتها
کز آب دیده با باد صبا گفتم
ازان روزی که دیدم زلف شبرنگش
حرامست ار شبی بییاد او خفتم
چو چشم اوحدی زان گوهر افشان شد
زبان او، که در وصل او سفتم
از آن امروز با تیمار و غم جفتم
زمن هر چند سر میپیچد آن دلبر
اگر دستم رسد در پای او افتم
چو چین زلف او آشفته شد حالم
خطا کردم که: با زلفش برآشفتم
ازان کرد آشکارا دیده راز من
که راز خویش را از دیده ننهفتم
ببیند بد سگالان اندر افتادم
که پند نیک خواه خویش نشنفتم
به بوی آنکه چشمم روی او بیند
به مژگانهاش خاک آستان رفتم
دل او باد پندارد حکایتها
کز آب دیده با باد صبا گفتم
ازان روزی که دیدم زلف شبرنگش
حرامست ار شبی بییاد او خفتم
چو چشم اوحدی زان گوهر افشان شد
زبان او، که در وصل او سفتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.