هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن میگوید. او هر شب به دور کوی معشوق میگردد و در آرزوی وصال اوست. شاعر از ملامت دیگران ناراحت است و میگوید که در حالی که معشوق در آرامش است، او در تلاطم عشق و اشتیاق به سر میبرد. او امیدوار است که معشوق به او توجه کند و راهی به سوی قلبش باز شود. شاعر با وجود پیری در غم عشق، همچنان جوان و پرانرژی به دنبال وصال معشوق است.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۴۹۸
بیا، بیا که ز مهرت به جان همی گردم
به بوی وصل تو گرد جهان همی گردم
تو خفتهای، خبرت کی بود؟ که من هر شب
به گرد کوی تو چون پاسبان همی گردم
ملامت من بیدل مکن درین غرقاب
تو بر کناری و من و در میان همی گردم
به پیشگاه قبول تو راه نیست، مگر
رها کنی، که برین آستان همی گردم
هزار بار شدم در غم تو پیر، ولی
دگر به بوی وصالت جوان همی گردم
قدم به پرسش من رنجه کن، که هر ساعت
بسان چشم خوشت ناتوان همی گردم
لبت بشارت کامی به اوحدی دادست
درین دیار به امید آن همی گردم
به بوی وصل تو گرد جهان همی گردم
تو خفتهای، خبرت کی بود؟ که من هر شب
به گرد کوی تو چون پاسبان همی گردم
ملامت من بیدل مکن درین غرقاب
تو بر کناری و من و در میان همی گردم
به پیشگاه قبول تو راه نیست، مگر
رها کنی، که برین آستان همی گردم
هزار بار شدم در غم تو پیر، ولی
دگر به بوی وصالت جوان همی گردم
قدم به پرسش من رنجه کن، که هر ساعت
بسان چشم خوشت ناتوان همی گردم
لبت بشارت کامی به اوحدی دادست
درین دیار به امید آن همی گردم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.