هوش مصنوعی:
شاعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن میگوید. او از روزی که معشوق را دید، خود را به او پیوسته و از همه چیز بریده است. عشق معشوق مانند تیری بر دلش نشست و او را بیقرار کرد. شاعر از ضعف و ناتوانی خود در برابر این عشق سخن میگوید و بیان میکند که هیچکس به اندازه او درد عشق را نکشیده است. او حتی از این شکایت دارد که مردم او را نمیبینند و به او توجهی ندارند. در پایان، شاعر از معشوق میخواهد که او را به خاطر این عشق و دیوانگی سرزنش نکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۵۰۶
من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم
در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم
بیخبر بودم و از دور کمان مهرهٔ مهرت
ناگهان بر دلم افتاد و چو مرغان بتپیدم
سر انگشت نگارین تو آسوده دلم را
آنچنان برد، که انگشت تحیر بگزیدم
منزوی بودم و با خود، که ز ناگاه خیالت
در ضمیر آمد و بیخود به سر کوچه دویدم
تا تویی، زارتر از حال دلم حال ندیدی
تا منم، صعبتر از درد تو دردی نکشیدم
گر به بازار برآیم ز ضعیفی چو نشانم
باز پرسی ز خلایق، همه گویند: ندیدم
اوحدی را نکند عیب ز دیوانه شدن کس
گر تو گویی که: من این بنده بدین عیب خریدم
در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم
بیخبر بودم و از دور کمان مهرهٔ مهرت
ناگهان بر دلم افتاد و چو مرغان بتپیدم
سر انگشت نگارین تو آسوده دلم را
آنچنان برد، که انگشت تحیر بگزیدم
منزوی بودم و با خود، که ز ناگاه خیالت
در ضمیر آمد و بیخود به سر کوچه دویدم
تا تویی، زارتر از حال دلم حال ندیدی
تا منم، صعبتر از درد تو دردی نکشیدم
گر به بازار برآیم ز ضعیفی چو نشانم
باز پرسی ز خلایق، همه گویند: ندیدم
اوحدی را نکند عیب ز دیوانه شدن کس
گر تو گویی که: من این بنده بدین عیب خریدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.