هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات خود درباره زندگی و تجربیاتش سخن می‌گوید. او از تهی شدن خمره‌ها و ماندن در خمار، شرم از بازگشت به خانه، و ناامیدی از جهان و مردم می‌گوید. همچنین، از امیدواری به عنایت الهی و شرمساری از اعمال خود سخن می‌راند. در نهایت، او از دیگران می‌خواهد که داستانش را به کسی نگویند، زیرا چیزی برای سپردن به دیگران ندارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و شرمساری نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری دارند.

غزل شمارهٔ ۵۱۲

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم
همه خنب‌ها تهی گشت و هنوز در خمارم

ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد
نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم

ز جهانیان برآمد خبرم به می‌پرستی
کس ازین خبر ندارد که چه رند خاکسارم؟

سر بد پسندم آخر که چه فتنه کرد، دیدی
دل کژ گمان من بین که: هنوز امیدوارم

دل و دین و دانشی را، که به عمر حاصل آمد
همه کردم اندرین کار و بدان که: در چه کارم؟

مگرم دهند راهی به کلیسای گبران
که به خانقاه رفتم شب و کس نداد بارم

خبر عنایت او ز کسی شبی شنیدم
به امید آن عنایت شب و روز می‌گذارم

به قیامت ار برآید تن من ز خاک محشر
دل من ز شرمساری نهلد که: سر برآرم

بر اوحدی مگویید دگر حکایت من
چو نماند رخت و باری که به اوحدی سپارم
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.