هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و وفاداری شاعر به معشوق است. شاعر از عشق و فراق معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ چیز جز معشوق برایش مهم نیست. او از درد فراق و اشتیاق به دیدار معشوق می‌نالد و آرزو می‌کند که تنها معشوق را در زندگی خود داشته باشد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۱۱

همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم
که مرید توام و نیست مراد دگرم

بر سر من بنهد دست سعادت تاجی
اگر آن ساعد و دست تو بسازد کمرم

پیش دل داشته بودم ز صبوری سپری
مرهمی ساز، که تیر تو گذشت از سپرم

رشته‌ای نیست نصیحت، که ببندد پایم
سوزنی نیست ملامت، که بدوزد نظرم

فال می‌گیرم وزین جا سفری نیست مرا
ور بود هم بسر کوی تو باشد سفرم

هیچ جایی ز تو خالی چو نمی‌شاید دید
غرضم جمله تو باشی، چو به جایی نگرم

راز عشق تو ببیگانه نمی‌شاید گفت
اشک با دیده همی گوید و خون با جگرم

هر شبی پیش خیال تو بمیرم چون شمع
تا کند زنده به بوی تو نسیم سحرم

بوی پیراهنت آورد مرا باز پدید
ورنه در پیرهن امروز که دیدی اثرم؟

بر من سوخته یک روز به پایان نرسید
که نیاورد فراق تو بلایی به سرم

هر چه جز روی تو، زو دیده بدوزم، که خطاست
هر چه جز نام تو، زان گوش ببندم، که کرم

گم شدم در غمت، ار حال دل من پرسی
ز اوحدی پرس، که او با تو بگوید خبرم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.