هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق نافرجام خود می‌گوید. او از دوری معشوق رنج می‌برد و آرزوی وصال دارد، اما می‌داند که این آرزو تنها در صورتی محقق می‌شود که از غم عشق زنده بماند. شاعر از معشوق می‌خواهد که به وعده‌های خود عمل کند و او را تنها نگذارد. او از ناتوانی خود در دوری از معشوق و از دست دادن جوانی خود در این راه شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۵۴۷

درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت می‌گذرانم

گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم
آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم

بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟
تا دل بتو بگذارم و خود را برهانم

جانا، چو به نقد از بر من دل بربودی
همنقد بده بوسه، که من وعده ندانم

دیدی که: چو دادم دل خود را بتو آسان
بگذشتی و بگذاشتی از پی نگرانم؟

جان از کف اندوه تو آسان نتوان برد
اینست که از روی تو دوری نتوانم

دی با من آسوده دلی دیدی و دینی
امروز نگه کن که: نه اینست و نه آنم

ای مسکن من خاک درت، بر من مسکین
بیداد مکن پر، که جوانی و جوانم

از پای دلم اوحدی ار دست بدارد
خود را به سر کوی تو روزی برسانم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.