هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد جدایی و عشق نافرجام خود می‌گوید. او آرزو می‌کند که بتواند با چاره‌جویی، این درد را تسکین دهد و به معشوق خود نزدیک شود. شاعر از سرزنش‌های عقل در مورد عشق شکایت دارد و می‌خواهد از قید عقل رها شود. او حتی حاضر است همه چیز، از جمله دل، دانش و دین خود را فدا کند تا به معشوق برسد. در نهایت، شاعر از ناتوانی خود در تحمل جدایی و نبودن دل برای صبر کردن سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۵۶

گر شبی چارهٔ این درد جدایی بکنم
از شب طرهٔ او روز نمایی بکنم

ور به دست آورم از شام دو زلفش گرهی
تا سحر بر رخ او غالیه سایی بکنم

سرزنش می‌کندم عقل که: در عشق مپیچ
بروم چارهٔ این عقل ریایی بکنم

از برای سخن عقل خطایی باشد
که به ترک رخ آن ترک ختایی بکنم

گر مسخر شود آن روی چو خورشید مرا
پادشاهی چه؟ که دعوی خدایی بکنم

هر چه باشد، ز دل و دانش و دین، گر خواهد
بدهم و آنچه مرا نیست گدایی بکنم

از جدایی شدم آشفتهٔ و اندر همه شهر
مددی نیست که تدبیر جدایی بکنم

صبر گویند: بکن، صبر به دل شاید کرد
چون مرا نیست دلی، صبر کجایی بکنم؟

اوحدی وار اگر آن زلف دو تا بگذارد
زود یکتا شوم و ترک دوتایی بکنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.