هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از تعلق خاطر به معشوق و ناتوانی در رهایی از این احساس می‌گوید و درد عشق را به عنوان تنها درمان خود می‌داند. همچنین، او از بی‌توجهی معشوق به احساساتش شکایت می‌کند و بیان می‌کند که حتی بهشت نیز در برابر زیبایی معشوق برایش بی‌ارزش است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عشق و رنج‌های عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۷۰

ز چشم خلق هوس می‌کند که گوشه گزینم
ولی تعلق خاطر نمی‌هلد که نشینم

سوار گشتم و گفتم: ز دست او ببرم جان
کمند عشق بیفگند و درکشید ز زینم

گناه من همه در دوستی همین که: بر آتش
گرم چو عود بسوزد، گناه دوست نبینم

ز من حکایت مهر و حدیث عشق چه پرسی؟
که رفت عمر درین محنت و هنوز برینم

کمین ز چشم کماندار او، رواست که سازد
مرا که نیست کمان چنان، چه مرد کمینم؟

کدام خواب گرانت ربوده بود؟ نگارا
که هیچ گوش نکردی به ناله‌های حزینم

قدم به پرسش من، دیر شد، که رنجه نکردی
کنون که رنج بتر شد، بپرس بهتر ازینم

مرا به شربت و دارو نیاز و میل نباشد
دوای درد من این مایه بس که: درد تو چینم

به بوستان مبر، ای اوحدی، مرا ز بر او
که با شمایل او فارغ از بهشت برینم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.