هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق به معشوق الهی و تسلیم شدن در برابر او سخن می‌گوید. شاعر خود را غریب و مهمان معشوق می‌داند و از عشق به او به عنوان درمان دردها یاد می‌کند. همچنین، شاعر از تسلیم و بندگی در برابر فرمان معشوق و عشق به او به عنوان یوسف و محمد (ص) یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی فارسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده در شعر، آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌کند.

غزل شمارهٔ ۵۸۵

امروز عید ماست، که قربان او شدیم
اکنون شویم شاه، که دربان او شدیم

چندان غریب نیست که باشد غریب‌دار
این سرو ماه چهره، که مهمان او شدیم

ای بادصبح، بگذر و از ما سلام کن
بر روضه‌ای، که عاشق رضوان او شدیم

فرخنده یوسفیست، که زندان اوست دل
زیبا محمدیست، که سلمان او شدیم

این خواجه از کجاست؟ که «طوعا و رغبة»
بی‌کره و جبر بندهٔ فرمان او شدیم

تا ما گدای آن رخ و درویش آن دریم
ننشست خسروی، که ز سلطان او شدیم

گفتم: ز درد عشق تو شد اوحدی هلاک
گفتا: چه غم ز درد؟ که درمان او شدیم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.