هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از وحدت و یگانگی خود با معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که سود و زیان هر دو یکی است و وجودش بدون معشوق بیمعناست. شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق میگوید و تأکید میکند که حتی در فقر و خواری نیز از معشوق جدا نمیشود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۶۷۳
به جان من، به جان من، به جان تو، به جان تو
که نام من نفرمایی فراموش از زبان تو
ز سود من، نپندارم، ترا هرگز زیان دارد
که سود تست سود من، زیان من زیان تو
تو و من در میان ما کجا گنجد؟ که اینساعت
تو گردیدی و گردیدم، تو آن من، من آن تو
غلط کردم، نه آن گنجی که در آغوش من گنجی
مرا این بس که در گنجم به کنجی در جهان تو
سر از خاک زمینم بر ندارد آسمان هرگز
اگر ساکن خودم خواند زمین و آسمان تو
لبت میپرسد از جانم که: کامت چیست؟ تا دانم
چه باشد کام مشتاقی؟ دهانی بر دهان تو
گمان بردی که برگشتم به جور از آستانت من؟
بلی در حق مسکینان خود این باشد گمان تو
دل از ما خواستی، جانا، دریغی نیست دل، لیکن
چو روی از ما نمیپوشی، کسی باید ضمان تو
از آن حشمت که میبینم نخواهد هیچ کم گشتن
فقیری گر بیاساید زمانی در زمان تو
تو با آن حس و زیبایی نگردی هم نشین من
که از خواری و گمراهی نمییابم نشان تو
رخت را شد به جان و دل خریدار اوحدی، لیکن
بدین سرمایه چون گردد کسی گرد دکان تو؟
که نام من نفرمایی فراموش از زبان تو
ز سود من، نپندارم، ترا هرگز زیان دارد
که سود تست سود من، زیان من زیان تو
تو و من در میان ما کجا گنجد؟ که اینساعت
تو گردیدی و گردیدم، تو آن من، من آن تو
غلط کردم، نه آن گنجی که در آغوش من گنجی
مرا این بس که در گنجم به کنجی در جهان تو
سر از خاک زمینم بر ندارد آسمان هرگز
اگر ساکن خودم خواند زمین و آسمان تو
لبت میپرسد از جانم که: کامت چیست؟ تا دانم
چه باشد کام مشتاقی؟ دهانی بر دهان تو
گمان بردی که برگشتم به جور از آستانت من؟
بلی در حق مسکینان خود این باشد گمان تو
دل از ما خواستی، جانا، دریغی نیست دل، لیکن
چو روی از ما نمیپوشی، کسی باید ضمان تو
از آن حشمت که میبینم نخواهد هیچ کم گشتن
فقیری گر بیاساید زمانی در زمان تو
تو با آن حس و زیبایی نگردی هم نشین من
که از خواری و گمراهی نمییابم نشان تو
رخت را شد به جان و دل خریدار اوحدی، لیکن
بدین سرمایه چون گردد کسی گرد دکان تو؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.