۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۷

ای مدد تیره شب از موی تو
روز مرا روشنی از روی تو

بر سر آنم که: شوم یک سحر
خاک نسیمی که دهد بوی تو

خاک شوم، تا مگر آرد مرا
باد محبت به سر کوی تو

باز به گوش تو رساند مگر
قصهٔ ما حاجب ابروی تو

برمکن از من به جفا دل، که من
برنکنم خیمه ز پهلوی تو

قیمت وصل تو که داند که: چیست؟
هر دو جهان می‌نه و یک موی تو

زلف تو در حلق دل اوحدیست
چون نکشد خاطر او سوی تو؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.