هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از ناامیدی و دل‌شکستگی خود از یک رابطه نافرجام سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که با وجود تلاش‌های فراوان برای آشتی، طرف مقابل بی‌تفاوت بوده و حتی به جنگ و ستم روی آورده است. شاعر از این بی‌وفایی و جفا ابراز ناراحتی کرده و به نوعی به انتقام و مقاومت در برابر این رفتار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی مانند دل‌شکستگی، جفا، و انتقام است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۷۷۰

گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی
ما ز تو سرکش‌تریم،پس تو چه پنداشتی؟

ما دل صد آشنا بهر تو بگذاشتیم
ای که ز بیگانگی هیچ بنگذاشتی

با تو چه سودی نداشت صلح، به جنگ آمدیم
کار چو مشکل شود جنگ به از آشتی

شاخ ستم کشته‌ای، بار جفایی بچین
هم تو توانی درود تخم که خود کاشتی

دوش فرستاده‌ای: کز تو ندارم خبر
خود بنگویی که: تو از که خبر داشتی؟

با دگران مر ترا هر چه میسر نشد
از غم و رنج و جفا بر دلم انباشتی

شغل تو گر خواجگیست، در پی آن روز، که هست
کار من و اوحدی رندی و ناداشتی
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.