هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دل خود سخن می‌گوید. او از معشوق خود گلایه می‌کند که به او اجازه‌ی نزدیکی نداده و دل‌های بسیاری را شکسته است. شاعر از اندوه و رنجی که در دل دارد می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند. او همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که معشوق او را به خاطر دشمنانش رها کرده است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند شکایت و رنج عاطفی نیاز به بلوغ ذهنی و تجربه‌ی بیشتری برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۷۶۹

خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی

بوی خون می‌آید از چاه زنخدانت، بلی
بوی خون آید که چندین دل درو انباشتی

هر زمانم شاخ اندوهی ز دل سر بر زند
خود نمیدانم چه بیخست این که در دل کاشتی

ریش گردانی دلم را وانگهی گویی: منال
درد دل با ناله باشد، پس چه می‌پنداشتی؟

گر پس از جنگ آشتی جویی، نگیری در کنار
تا هم آن دم نیز بی‌جنگی نباشد آشتی

نزد من آبیست، گفتی: خون مجروحان عشق
زان چنین در خاک میریزی که آب انگاشتی

دی طلب کردی که در پای تو ریزم جان خویش
زان طلب کردن سرم بر آسمان افراشتی

دفتر خاطر ز نقش دیگران شستم تمام
تا تو نقش خویش بر لوح دلم بنگاشتی

اوحدی در دوستی با آنکه جانب‌دار تست
جانب او را به قول دشمنان بگذاشتی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.