هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند، اما وفاداری خود مانع از بیان کامل شکایت می‌شود. شاعر درد عشق را با داستان فرهاد و شیرین مقایسه می‌کند و از بی‌توجهی معشوق به خود گلایه می‌کند. با این حال، او همچنان به لطف و حمایت معشوق امیدوار است و از دشمنان نمی‌هراسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۷۲

جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی
خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی

سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز
در سینهٔ تو نیز بکردی سرایتی

دارم شکایت از تو، ولی منع میکند
حسن وفا که: باز نمایم شکایتی

روی زمین چو قصهٔ فرهاد کوهکن
پر شد حکایت من و شیرین حکایتی!

خود چیست کشتن چو منی؟ کاهلی ز تست
تا هر زمان مرا بنسوزی ولایتی

از گفت و گوی دشمن بسیار باک نیست
گر باشدم ز لطف تو اندک حمایتی

زان زلف کافرانه مرنج، اوحدی، دگر
کز کافری بدیع نباشد جنایتی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.