هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و علاقه‌ی شدید خود به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ چیز در دنیا برایش ارزشمندتر از دیدن روی معشوق نیست. او از بی‌دولتی و درویشی خود شکایت می‌کند و می‌گوید که دلش بدون معشوق آرام نمی‌گیرد. شاعر همچنین از رفتار معشوق که گاهی بی‌تفاوت و گاهی دل‌سوز است، گلایه می‌کند و از عشق بی‌پایان خود به او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۸۲۰

سرم بی‌دولتست، ار نه ز پایت کی شدی خالی؟
که حور نرگسین چشمی و ماه عنبرین خالی

خوشا چشمی که روز و شب تواند دید روی تو
که میمون طالع و بخت و همایون طلعت و فالی

نجستم هیچ ازین دنیا بغیر از دیدن رویت
بهیچم بر نمیگیری ز درویشی و بی‌مالی

نخواهد بود تا هستم دل من بی‌ولای تو
اگر خنجر کشد سلطان و گر ناوک زند والی

ترا بر گریهای من مپندارم که دل سوزد
که همچون گل همی خندی و همچون سرو می‌بالی

بدین حسن ار شبی تنها به دست زاهدی افتی
بزورت بوسه بستاند، اگر خود رستم زالی

چون من زلف ترا گفتم که: وقتی مالشی میده
نهادی زلف را بر گوش و گوش من همی مالی

پریشانی مکن با ما چو زلف خویشتن چندین
که من خود بیتو میسوزم ز مسکینی و بد حالی

نخواهد بود تحصیلی مرا بی‌روز وصل تو
اگر پیشت فروخوانم تمامت علم غزالی

بب دیده می‌گریم ز دستان تو هر ساعت
که آتش میزینی در جان و می‌گویی: چه مینالی؟

جهان پر شرح تست و نام اوحدی، لیکن
عجب دارم که نام او رود در مجلس عالی!
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.