هوش مصنوعی: این شعر از عشق و درد عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از عشق به معشوق و رنج‌های ناشی از آن می‌نالد. او از بی‌توجهی معشوق و ناامیدی خود از این رابطه شکایت می‌کند و از او می‌خواهد که دردش را درمان کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاطفی عمیق و احساسات پیچیده عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و درد عشق نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۸۴۰

کاکل آن پسر ز پیشانی
کرد ما را بدین پریشانی

حاصل ما ز زلف و عارض اوست
اشک چون خون و چشم چون خانی

شب اول چو روز دانستم
که کشد کار ما به ویرانی

ای به رخسار آفتاب دوم
وی به دیدار یوسف ثانی

در کمند توییم و می‌بینی
مستمند توییم و می‌دانی

عهد بستیم و نیستی راضی
دل بدادیم و هم پشیمانی

گر نیاییم یاد ما نکنی
ور بیاییم رخ بگردانی

دل به دست تو بود، بشکستی
تن به حکم تو گشت و تو دانی

حالم از قاصدان نمی‌شنوی
نامم از نامه بر نمی‌خوانی

اوحدی را ز درد درمان کن
که بنالد ز درد و درمانی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.