هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از بی‌وفایی و فراموشی معشوق شکایت می‌کند. او از این که معشوق با دیگران رابطه برقرار می‌کند و او را فراموش کرده، ناراحت است. شاعر از درد هجران و بی‌توجهی معشوق می‌نالد و از این که معشوق با وجود دیدن رنج او، سکوت می‌کند، گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عاطفی عمیق و شکایت از بی‌وفایی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر شعر کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۸۵۰

هر قصه می‌نیوشی و در گوش میکنی
پیمان ما چه شد که فراموش میکنی؟

این سخت گفتنت همه با من ز بهر چیست؟
چون من در آتشم تو چرا جوش میکنی؟

بر دشمنان خود نپسندد کس این که تو
با دوستان بی‌تن و بی‌توش میکنی

در خاک و خون ز هجر تو فریاد میکنم
ایدون مرا ببینی و خاموش میکنی

همچون علم به بام برآورد نام ما
سودای آن علم که تو بر دوش میکنی

تا غصهای تست در آغوش دست من
آیا تو با که دست در آغوش میکنی؟

ده شیشه زهر در رگ و پی میکند مرا
هر جام می که با دگری نوش میکنی

گفتی که: اوحدی ز چه بیهوش میشود؟
رویش همی نمایی و بیهوش میکنی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.