هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که بر جدایی از دنیای مادی و وابستگی به معشوق الهی تأکید دارد. شاعر از دوری از امور دنیوی و نزدیکی به عشق حقیقی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق به معشوق، انسان را از هر چیزی بی‌نیاز می‌کند. او از خواب و آرامش دنیوی می‌گذرد و تنها به عشق الهی دل می‌بندد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۶۸

دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی
جان چو با جانان نشست از پیک و پیغامش مگوی

مرغ جان ما، که از بار بدن بودش قفس
باز دست شاه گشت از دانه و دامش مگوی

ما از آن یوسف به بادی قانعیم، ای باد صبح
بوی پیراهن چو آوردی ز اندامش مگوی

ای که میگویی: خیال او توان دیدن به خواب
مرد چون شوریده گشت از خواب و آرامش مگوی

آنکه روی دوست دید او را به کفر و دین چه کار؟
وانکه مست عشق گشت از کفر و اسلامش مگوی

چند گویی: پخته‌ای باید که گردد گرد او؟
سینهٔ ما سوختست از پخته و خامش مگوی

دوش میگفتی: ندانستم که خون من که ریخت؟
آنکه می‌دانی همانست، اوحدی، نامش مگوی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.