هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق معشوق خود رنج می‌برد. شاعر از جدایی و دوری معشوق شکایت کرده و از او می‌خواهد که بازگردد. او به معشوق یادآوری می‌کند که وجودش در دلش زنده است و از او می‌خواهد که به وعده‌هایش عمل کند. شاعر همچنین از تأثیر عمیق معشوق بر زندگی خود سخن می‌گوید و از او می‌خواهد که بازگردد تا دیگران از او نپرسند که چرا دیوانه‌وار رفتار می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۸۷۱

ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی
باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی

هر چند مرا هیچ نخوانی که: بیایم
این نامه نبشتم که: بخوانی و بیایی

ما را همه کاری به فراق تو فرو بست
باشد که ز ناگه در وصلی بگشایی

گفتی که: ز تقصیر تو بود این همه دوری
تقصیر چه باشد؟ چو ندانم که: کجایی؟

از بار غم خویش نبایست شکستن
ما را که شب و روز تو بایستی وبایی

ای رفته و بر سینهٔ ما داغ نهاده
سوگند به جان تو که: اندر دل مایی

هر چند پسند همه خلقی ز لطافت
اینت نپسندیم که در عهد نیایی

بنمای بنا معقتدانم رخ رنگین
تا بیش نپرسند که: دیوانه چرایی؟

ز آیینه عجب دارم آرام نمودن
وقتی که تو آن روی به آیینه نمایی

اندر دل یکتا شدهٔ اوحدی امروز
سوزیست که آتش برساند به دوتایی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.