هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که به بیان دردها و رنج‌های عشق می‌پردازد. شاعر از دل‌بستگی، عشق نافرجام، و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. همچنین، به موضوعاتی مانند غرور، جهل، و ندامت اشاره می‌کند و مخاطب را به هوشیاری و دوری از غفلت دعوت می‌کند. در نهایت، شاعر از عشق حقیقی و عبادت بی‌ریا سخن می‌گوید و مخاطب را به رهایی از تعلقات دنیوی تشویق می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ندامت، غرور، و عشق نافرجام ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و سنگین باشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - وله بردالله مضجعه

چو دیده کرد نظر، دل دراوفتاد چو دل
در اوفتاد، فرو برد پای مرد به گل

ز دل چو دیده بر نجست و تن ز هر دو به درد
نه عشق باد و نه عاشق، نه دیده باد و نه دل

گر از دو دیده همین دیده‌ام که: دل خون شد
به سالها نشوند از دلم دو دیده بحل

چو دیدهٔ تو کند میل دانهٔ خالی
دلت به دام بلا میکند، بکوش و مهل

غرور دیده و دل می‌خوری ز جهل، ولی
سبک ز دل متنفر شوی، ز دیده خجل

ترا چو طرهٔ لیلی فرو کشد به قال
بهوش باش! که مجنون دگر نشد عاقل

شکال پای دلت نیست جز محبت دوست
به دست خویش مکن کار خویشتن مشکل

چو عمر در سر تحصیل این جماعت رفت
که جز ندامت و بی‌حاصلی نشد حاصل

کناره گیر ز معشوقه‌ای، که روز و شبش
تو در کناری و او از تو دور صد منزل

چو دوست در پی دشمن رود، تو در پی او
مکوش هرزه، که رنجی همی‌بری، باطل

درین مقام به از راستی نمی‌بینم
کسی که مهر نورزد، تو مهر ازو بگسل

منت خود این همه گفتم ولیکن از پی‌دوست
چنان روم، که پی‌خواجه هندوی مقبل

حدیث عشق بسی گفتم و ندانستم
که: من میانهٔ غرقابم و تو بر ساحل

مرا اگر دوسه روزی بهوش می‌بینی
گمان مبر تو که: مهرم ز سینه شد زایل

که گر ز خارج من دفتری نپردازم
هزار قصهٔ مجنون بود درو داخل

تو گرم کن نفس خویش را به آتش عشق
رها کن آن دگران را به زیره و پلپل

عبادت از سر غفلت نشاید، ای هشیار
تو مست باش و ز معبود خود مشو غافل

نگاه کردن و مقصود عاشق ار غرضست
غرض مجوی تو، تا عاشقی شوی کامل

ز دوست دوست طلب، علت از میان برگیر
که چون ز وصل بریدی، طمع شدی واصل

گر آرزوست ترا شهر عاشقان دیدن
بیا و دست ز فتراک اوحدی بگسل

و گر مقیم شدی دست بازدار از من
که باد در سر راهست و یار در محمل
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - وله فی‌المناجات
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - وله طاب‌الله ثراه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.