هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و فلسفی است که در آن شاعر از عشق، آزادی، قدرت و خودشناسی سخن می‌گوید. او از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد می‌کند که بر زندگی‌اش حاکم است و از آزادی روح و عدم وابستگی به دیگران دفاع می‌کند. شاعر همچنین به قدرت خود در انتخاب و تصمیم‌گیری اشاره می‌کند و از پشیمانی دوری می‌جوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند آزادی روح و قدرت تصمیم‌گیری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

نامه ششم از زبان معشوق به عاشق

اگر صد چون تومیرد غم ندارم
که سر گردان و عاشق کم ندارم

دلم سنگست، نرمش چون توان کرد؟
به آه سرد گرمش چون توان کرد؟

به شوخی شیر گیرد چشم مستم
به آهو نافه بخشد زلف پستم

چو از تنگ دهانم قند ریزد
ز تنگ شکر مصری چه خیزد؟

اگر صد بوسه لعلم پیشکش کرد
ز مال خویشتن بخشید،خوش کرد

ترا بر من که داد این پادشاهی؟
که از لعلم حساب خرج خواهی؟

چو من در ملک خوبی پادشاهم
ز لب شکر بدان بخشم که خواهم

ترا با روی و زلف من چه کارست؟
که این چون گنج شد یا آن چو مارست؟

برای آن همی دادی غرورم
که بر بندی به هر نزدیک و دورم

مرا از بهر این می‌خواستی تو؟
خریدار شگرفی راستی تو!

به هر جرمی میور در گناهم
که گر شهری بسوزم پادشاهم

نسازد پادشاهان را غلامی
تو می‌سوز اندرین سودا، که خامی

برون آور، ترا گر حجتی هست
که نتوان با تو دل در دیگری بست

من آن آهووش صحرا نوردم
که خود را بستهٔ دامی نکردم

دلم هر لحظه جایی انس گیرد
به یک جا چون نشیند تا بمیرد؟

گهی گل چینم و گه خار گیرم
هر آن کس را که خواهم یار گیرم

یکی را بر لب خود میر سازم
یکی را آهنین زنجیر سازم

دل مردم بسوزم تا توانم
ولی هرگز پشیمانی ندانم

ز روبه بازی زلفم حذر کن
سر خود گیر و با او سربسر کن

سرم سودای او ورزد که خواهد
دلم از بهر آن لرزد که خواهد

همی گویی: ترا چون موی شد تن
تو خود بس ناتوان گشتی، ولی من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تمامی سخن
گوهر بعدی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.