هوش مصنوعی: مردی زن خود را به دلیل دشنام دادن کتک زد و به قاضی شکایت برد. قاضی پس از شنیدن سخنان هر دو، مرد را به دلیل خشونت سرزنش کرد و به او گفت اگر نمی‌تواند با زنش به خوبی رفتار کند، طلاقش دهد. مرد طلاق داد و زن به قاضی گفت که مهرش را بخواهد. قاضی نیز به مرد دستور داد مهر زن را بپردازد. در ادامه، متن به ستایش قاضی و اهمیت عدالت و رحمت در جامعه می‌پردازد.
رده سنی: 15+ متن شامل مفاهیم پیچیده‌ای مانند عدالت، اخلاق، و روابط انسانی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند خشونت خانگی و طلاق ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد.

حکایت

زن خود را به سنگ زد مردش
شد دوان، پیش قاضی آوردش

حال خود گفت و مرد شد حاضر
گشت قاضی میانشان ناظر

زن چو دعوی گزار شد با شوی
گوشهٔ چادرش برفت از روی

خواجه حسن و جمال او را دید
عشوهٔ قیل و قال او را دید

مرد را گفت قاضی از پشتی:
زن خود را چرا چنین کشتی؟

گفت: دشنام داد و چوب زدم
او مرا زشت گفت و خوب زدم

گفت قاضی که: ای پریشان دست
کس به چوب این چنین گهر نشکست

گر سر این لطیف چهرت نیست
رو طلاقش بده، که مهرت نیست

مرد دادش طلاق و شد بی‌جفت
چون برون رفت زن به قاضی گفت:

مهر دل چون ندارد آن گمراه
مهر برداشتست،مهر بخواه

آمدم تا بهای من جویی
نه به آن تا ثنای من گویی

شاید ار علم سر برفرازد
دین مباهی شود، خرد نازد

که درین قحط سال علم و عمل
شد به عون خدای عز و جل

مسند شرع در مراغه به کام
زین دو قاضی‌القضاة نیکو نام

سخنی کان بجاست باید گفت
آنچه بینند راست باید گفت

رای دستور که افتاب وشست
بافاضت چو آفتاب خوشست

شاید آن روزها که داد کند
گر به لطف از مراغه یاد کند

آب رحمت بر آن زمین بارد
که در آن خاک تشنگان دارد

من ز اهل سخن چه باشم و چند؟
که سخن رانم از نصیحت و پند

پند و وعظ از کسی درست آید
که به کردار خوب چست آید
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در حال قضاة و قضا
گوهر بعدی:در آداب وعظ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.