هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید. او از زیبایی‌های معشوق، درد هجران و عشق بی‌پایان خود می‌گوید و از جدایی و دوری شکوه می‌کند. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های زیبا، احساسات خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم و استعاره‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴

ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
وی دل پر خون من هم نمک و هم کباب

خط و لب دلکشت طوطی و شکر ستان
زلف و رخ مهوشت تیره شب و ماهتاب

موی تو و شخص من پر کره و پر شکن
چشم تو و بخت من مست می و مست خواب

گر تو بتیغم زنی کز نظرم دور شو
سایه نگردد جدا ذره‌ئی از آفتاب

لعل تو در چشم من باده بود در قدح
مهر تو در جان من گنج بود در خراب

صعب‌تر از درد من در غم هجران او
دوزخیانرا بحشر هیچ نباشد عذاب

ای تن اگر بیدلی سر ز کمندش مپیچ
وی دل اگر عاشقی روی ز مهرش متاب

لعبت چشمم دمی دور نگردد ز اشک
زانکه نگیرد کنار مردم دریا ز آب

روی ز خواجو مپوش ورنه برآرد خروش
بردر دستور شرق آصف گردون جناب
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.