هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناتوانی خود در تحمل تنهایی و دوری از معشوق می‌گوید. او به می‌نوشی و عشق‌ورزی پیمان بسته و نمی‌تواند بدون آن زندگی کند. شاعر از آتش عشق و افسون معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که جانش مانند پروانه‌ای به دور شمع عشق می‌گردد و بدون آن آرام نمی‌گیرد. او در نهایت تأکید می‌کند که بدون عشق و شراب، زندگی برایش ممکن نیست.
رده سنی: 18+ اشاره به شراب‌خواری و مفاهیم عرفانی که ممکن است برای مخاطبان جوان قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۶

بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست
بر امید گنج در ویرانه نتوانم نشست

در ازل چون با می و میخانه پیمان بسته‌ام
تا ابد بی باده و پیمانه نتوانم نشست

ایکه افسونم دهی کز مار زلفش سر مپیچ
بر سر آتش بدین افسانه نتوانم نشست

مرغ جان را تا نسوزد ز آتش دل بال و پر
پیش روی شمع چون پروانه نتوانم نشست

در چنین دامی که نتوان داشت اومید خلاص
روز و شب در آرزوی دانه نتوانم نشست

منکه در زنجیرم از سودای زلف دلبران
بی پریروئی چنین دیوانه نتوانم نشست

آتش عشقش دلم را زنده می‌دارد چو شمع
ورنه زینسان مرده دل در خانه نتوانم نشست

یکنفس بی‌اشک می‌خواهم که بنشینم ولیک
در میان بحر بی دردانه نتوانم نشست

اهل دل گویند خواجو از سر جان برمخیز
چون نخیرم زانکه بی‌جانانه نتوانم نشست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.