هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و دوری معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که عشق او چنان سوزان و بی‌پایان است که حتی نوشیدن باده نیز آرامش‌بخش نیست. او از بیگانگی اطرافیان و درد درونی خود سخن می‌گوید و در نهایت اشاره می‌کند که سلطانِ عشق، خود درویشی بیش نیست.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۷

خطر بادیهٔ عشق تو بیش از پیشست
این چه دامست که دور از تو مرا در پیشست

ایکه درمان جگر سوختگان می‌سازی
مرهمی بردل ما نه که بغایت ریشست

دیده هر چند بر آتش زند آبم لیکن
حدت آتش سودای تو از حد بیشست

باده می‌نوشم و خون از جگرم می‌جوشد
زانکه بی لعل توام باده نوشین نیشست

عاشق اندیشهٔ دوری نتواند کردن
دوربینی صفت عاقل دور اندیشست

گر مراد دل درویش برآری چه شود
زانکه سلطان بر صاحب‌نظران درویشست

آشنایان همه بیگانه شدند از خواجو
لیکن او را همه این محنت و درد از خویشست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.