هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، با استفاده از تصاویر و استعاره‌های زیبا، به توصیف معشوق و احساسات شاعر نسبت به او می‌پردازد. شاعر از زیبایی‌های معشوق، مانند قامت بلند، موهای پراکنده و چشمان مست او سخن می‌گوید و عشق و بندگی خود را به او ابراز می‌کند. همچنین، از تأثیرات این عشق بر روح و جان خود می‌گوید و از ویرانی‌هایی که عشق در دل او به جای گذاشته است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاشقانه و عارفانه عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۹

ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست
در حیا از چشم من هر ابر نیسانی که هست

باز داده خط بخون وز شرمساری گشته آب
جام یاقوت ترا هر راح ریحانی که هست

نرگس سرمست مخمور تو بیمارست از آن
سر در افکندست زلفت از پریشانی که هست

خاتم لعل ترا چون شد مسخر ملک جم
صید زلفت گشت هر دیو سلیمانی که هست

راستی را بندهٔ شمشاد بالای توام
ورنه من آزادم از هر سرو بستانی که هست

لشکر عشق توام تا خیمه زد در ملک دل
کس درو منزل نمی‌سازد ز ویرانی که هست

چون شود یاقوت لؤلؤ پرورت گوهرفشان
آب گردد از حیا هر گوهر کانی که هست

هندوی آتش پرست کافر زلفت مقیم
خون خلقی می‌خورد از نا مسلمانی که هست

در دلت مهر از چه رو جویم چو می‌دانم که چیست
بنده را بیدل چرا گوئی چو می‌دانی که هست

ناشنیده از کمال حسن لیلی شمه‌ئی
عیب مجنون می‌کند دانا ز نادانی که هست

چشم خواجو چون شود دور از رخت گوهرفشان
اوفتد خون در دل هر لعل رمانی که هست

روح را در حالت آرد چون شود دستانسرای
بلبل بستان طبعش از خوش الحانی که هست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.