هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد فراق می‌گوید. او از اسارت دل در دام معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که هیچکس حال و روزش را درک نمی‌کند. شاعر از بی‌صبری در عشق و بی‌تأثیری پند دیگران می‌نالد و در نهایت، خود را قربانی عشق و زخم‌های معشوق می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۴

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست

با دلبری سمتگر و سرکش فتاده‌ام
کو را خبر ز حال من مستمند نیست

پر می‌زند ز شوق لبش مرغ جان من
عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست

گویند صبر در مرض عشق نافعست
باری درین هوا که منم سودمند نیست

گر بند می‌نهی و گرم پند می‌دهی
هستم سزای بند ولی جای پند نیست

هر کس که سرو گفت قدت را براستی
او را معینست که همت بلند نیست

تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل
در شهر کو کسی که کنون شهر بند نیست

گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول
زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست

خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل
ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.