هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او از عشق بیپاسخ، تنهایی و نالههای درونی خود میگوید و تأکید میکند که همه در دل غم عشق دارند. شاعر از معشوق میخواهد تا بازگردد تا با هم لحظاتی خوش را سپری کنند، چرا که از عمر جز نفسهای باقیمانده چیزی نمانده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تنهایی و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱۰
مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست
تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست
کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست
شب نیست که فریاد بگردون نرسانم
لیکن چه توان کرد که فریاد رسی نیست
برطرف چمن نالهاش آن سوز ندارد
هر بلبل دلسوخته کاندر قفسی نیست
از قافلهٔ عشق به جز نالهٔ خواجو
در وادی هجران تو بانگ جرسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست
تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست
کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست
شب نیست که فریاد بگردون نرسانم
لیکن چه توان کرد که فریاد رسی نیست
برطرف چمن نالهاش آن سوز ندارد
هر بلبل دلسوخته کاندر قفسی نیست
از قافلهٔ عشق به جز نالهٔ خواجو
در وادی هجران تو بانگ جرسی نیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.