هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، بیانگر عشق عمیق و فداکاری در راه معشوق است. شاعر از نیاز به قربت، سوز و گداز عشق، و تسلیم در برابر معشوق سخن میگوید. همچنین، تأکید بر فقر و نیاز به لطف الهی در ابیات پایانی مشهود است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات نیاز به دانش ادبی پایه دارد.
غزل شمارهٔ ۳۰۰
تا برآید نفس از عشق دمی باید زد
بر سر کوی محبت قدمی باید زد
چهره برخاک در سیمبری باید سود
بوسه برصحن سرای صنمی باید زد
هر دم از کعبهٔ قربت خبری باید جست
خیمه برطرف حریم حرمی باید زد
هر شب از دفتر سودا ورقی باید خواند
وز جفا بر دل پر خون رقمی باید زد
هر نفس ز آتش دل خاک رهی باید شد
هر دم از سوز جگر ساز غمی باید زد
گر نخواهد که برآشفته شود کار جهان
دست در حلقه زلف تو کمی باید زد
کام جان جز ز برای تو نمیشاید خواست
راه دل جز بهوای تو نمیباید زد
گر چه ما را نبود یک درم اما هر دم
سکه مهر ترا بر در میباید زد
خیز خواجو که چو افلاس شود دامن گیر
دست در دامن صاحب کرمی باید زد
بر سر کوی محبت قدمی باید زد
چهره برخاک در سیمبری باید سود
بوسه برصحن سرای صنمی باید زد
هر دم از کعبهٔ قربت خبری باید جست
خیمه برطرف حریم حرمی باید زد
هر شب از دفتر سودا ورقی باید خواند
وز جفا بر دل پر خون رقمی باید زد
هر نفس ز آتش دل خاک رهی باید شد
هر دم از سوز جگر ساز غمی باید زد
گر نخواهد که برآشفته شود کار جهان
دست در حلقه زلف تو کمی باید زد
کام جان جز ز برای تو نمیشاید خواست
راه دل جز بهوای تو نمیباید زد
گر چه ما را نبود یک درم اما هر دم
سکه مهر ترا بر در میباید زد
خیز خواجو که چو افلاس شود دامن گیر
دست در دامن صاحب کرمی باید زد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.