هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند درد و رنج، عشق، حقیقت، و زیبایی می‌پردازد. شاعر از مفاهیمی مانند شب و روز، دل و جان، شراب و مغانه، و طبیعت برای بیان احساسات و اندیشه‌های خود استفاده کرده است. در نهایت، متن به این نتیجه می‌رسد که در عالم حقیقت، عیب و هنر وجود ندارد و زیبایی‌های دنیوی در مقایسه با عشق و حقیقت معنوی ناچیز هستند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۱۶

شام شکستگان را هرگز سحر نباشد
وز روز تیره روزان تاریکتر نباشد

هر کو ز جان برآمد از دست دل ننالد
وانکو ز پا درآمد در بند سر نباشد

پیر شرابخانه از بادهٔ مغانه
تا بیخبر نگردد صاحب خبر نباشد

در بزم درد نوشان زهد و ورع نگنجد
در عالم حقیقت عیب و هنر نباشد

هر کو رخ تو جوید از مه سخن نگوید
وانکو قد تو بیند کوته نظر نباشد

در اشک و روی زردم سهلست اگر ببینی
زانرو که چشم نرگس بر سیم و زر نباشد

یک شمه زین شمائل در شاخ گل نیابی
یک ذره زین ملاحت در ماه و خور نباشد

مطبوع‌تر ز قدت سرو سهی نخیزد
شیرین تر از دهانت تنگ شکر نباشد

چون عزم راه کردم بنمود زلف و عارض
یعنی قمر به عقرب روز سفر نباشد

گفتم دل من از خون دریاست گفت آری
همچون دل تو بحری در هیچ بر نباشد

گفتم که روز عمرم شد تیره گفت خواجو
بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.