هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، به توصیف عشق و زیبایی معشوق می‌پردازد. شاعر با اشاره به عناصر طبیعت مانند زلف، ماه، خورشید، و مار، احساسات عمیق خود را بیان می‌کند. همچنین، اشعار حاوی مضامین عرفانی مانند عشق الهی و ظهور نور در وجود انسان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۲۱

تا چین آن دو زلف سمن‌سا پدید شد
در چین هزار حلقهٔ سودا پدید شد

دیشب نگار مهوش خورشید روی من
بگشود برقع از رخ و غوغا پدید شد

زلفت چو مار خم زد و عقرب طلوع کرد
روی چو مه نمود و ثریا پدید شد

اشکم ز دیده قصهٔ طوفان سوال کرد
چشمم جواب داد که از ما پدید شد

هست آن شرار سینهٔ فرهاد کوهکن
آن آتشی که از دل خارا پدید شد

آدم هنوز خاک وجودش غبار بود
کو را هوای جنت اعلی پدید شد

از آفتاب طلعت یوسف ظهور یافت
نوری که در درون زلیخا پدید شد

گلگون آب دیده چو از چشم ما بجست
مانند باد برسر صحرا پدید شد

از دود آه ماست که ابرآشکار گشت
و زسیل اشک ماست که دریا پدید شد

جانم شکنج زلف ترا عقد می‌شمرد
ناگه دل شکسته‌ام آنجا پدید شد

خواجو اگر چه شعر تو جز عین سحر نیست
بگذر ز سحر چون ید بیضا پدید شد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.