هوش مصنوعی: این شعر از خواجوی کرمانی بیانگر درد و رنج شاعر از دوری و بی‌پناهی است. او از ناتوانی در رسیدن به آرزوها و درمان دردهایش می‌نالد و امیدوار است که کسی یا چیزی او را به مقصود برساند. شاعر از عناصر طبیعت مانند ذره، خورشید، نسیم، مور، و مرغ برای انتقال پیام‌هایش استفاده می‌کند و در نهایت، به سوختن دلش در آتش دوری اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۴۵

درد من دلخسته بدرمان که رساند
کار من بیچاره بسامان که رساند

از ذره حدیثی برخورشید که گوید
وز مصر نسیمی سوی کنعان که رساند

دل را نظری از رخ دلدار که بخشد
جانرا شکری از لب جانان که رساند

از مور پیامی به سلیمان که گذارد
وز مرغ سلامی به گلستان که رساند

آدم که بشد کوثرش از دیدهٔ پر آب
بازش بسوی روضهٔ رضوان که رساند

شد عمر درین ظلمت دلگیر بپایان
ما را به لب چشمهٔ حیوان که رساند

گر فیض نه از دیده رسد سوختگانرا
هر دم بره بادیه باران که رساند

درویش که همچون سگش از پیش برانند
او را به سراپردهٔ سلطان که رساند

بی جاذبه‌ئی قطع منازل که تواند
بی راهبری راه بیابان که رساند

شد سوخته از آتش دوری دل خواجو
این قصهٔ دلسوز بکرمان که رساند
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.