هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، بیانگر عشق و شیدایی، رنج‌های عاشقانه، و فلسفه‌ی زندگی است. شاعر از وصل معشوق، جفاهای او، و دیوانگی عشق سخن می‌گوید و در نهایت به توصیه‌هایی برای زندگی در لحظه و لذت بردن از زیبایی‌ها می‌پردازد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات به مفاهیمی مانند شیدایی و مستی اشاره دارند که برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۸۴

هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند
یا جفا بر من دلخستهٔ شیدا نکند

هر که سودای سر زلف تو دارد در سر
این خیالست که سر در سر سودا نکند

چشم شوخت چه عجب گر دل مردم بربود
ترک سرمست محالست که یغما نکند

وامق آن نیست که گر تیغ نهندش بر سر
سر بگرداند و جان در سر عذرا نکند

ماه کنعائی ما گو ز پس پرده درآی
تا دگر مدعی انکار زلیخا نکند

عاقبت دود دلش فاش کند از روزن
هر که از آتش دل سوزد و پیدا نکند

مرد صاحب‌نظر آنست که تا جان بودش
نتواند که نظر در رخ زیبا نکند

آن سهی سرو روان از سر پا ننشیند
تا من دلشده را بی سر و بی پا نکند

مکن اندیشهٔ فردا و قدح نوش امروز
کانکه عاقل بود اندیشهٔ فردا نکند

در بهاران که عروسان چمن جلوه کنند
کیست کورا هوس عیش و تماشا نکند

دل کجا برکند از آن لب میگون خواجو
زانکه مخمور بترک می حمرا نکند
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.