هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد هجران و اشتیاق وصال معشوق است. شاعر با استفاده از تصاویری مانند شمع، آتش دل، و بلبل بستان راز، احساسات عمیق خود را به تصویر می‌کشد. او عشق را حقیقتی جاودانه می‌داند و از مجاز بودن داستان‌هایی مانند لیلی و مجنون انتقاد می‌کند. در نهایت، شاعر به عشق الهی و وصال معنوی اشاره می‌کند و آن را برتر از هر سلطنتی می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۴۱۶

دوشم بشمع روی چو ماهت نیاز بود
جانم چو شمع از آتش دل در گداز بود

در انتظارصید تذرو وصال تو
چشمم ز شام تا بگه صبح باز بود

از من مپرس حال شب دیر پای هجر
از بهرآنکه قصه آن شب دراز بود

من در نیاز بودم و اصحاب در نماز
لیکن نیاز من همه عین نماز بود

می‌ساختم چو بربط و می‌سوختم چو عود
زیرا که چارهٔ دل من سوز و ساز بود

در اصل چون تعلق جانی حقیقتست
مشنو که عشق لیلی و مجنون مجاز بود

ترک مراد چون ز کمال محبتست
جم را گمان مبر که به خاتم نیاز بود

پیوسته با خیال حبیب حرم نشین
جان اویس بلبل بستان راز بود

خواجو کدام سلطنت از ملک هر دو کون
محمود را ورای وصال ایاز بود
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.