هوش مصنوعی:
این شعر از خواجوی کرمانی بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و عرفانی است. شاعر از ناتوانی در دوری از معشوق، درد فراق و اشتیاق به وصال سخن میگوید. همچنین، تأکید بر اهمیت همنفسی و همراهی در زندگی دارد و از اسارت در قفس دنیوی شکایت میکند. در نهایت، شاعر به دنبال یافتن سرچشمهای از آب و گل (نماد زندگی و خلقت) است تا از رنجهای دنیا رهایی یابد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عرفانی و عاشقانهای است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۴۲۱
بی رخ حور بجنت نفسی نتوان بود
بر سر آتش سوزنده بسی نتوان بود
من نه آنم که بود با دگری پیوندم
زانکه هر لحظه گرفتار کسی نتوان بود
با توام گر چه بگیسوی تو دستم نرسد
با تو هر چند که بی دسترسی نتوان بود
یکدمم مرغ دل از خال تو خالی نبود
لیکن از شور شکر با مگسی نتوان بود
تا بود یکنفس از همنفسی دور مباش
گر چه بی همنفسی خود نفسی نتوان بود
در چنین وقت که مرغان همه در پروازند
بی پر و بال اسیر قفسی نتوان بود
خیز خواجو سر آبی طلب و پای گلی
که درین فصل کم از خار و خسی نتوان بود
بر سر آتش سوزنده بسی نتوان بود
من نه آنم که بود با دگری پیوندم
زانکه هر لحظه گرفتار کسی نتوان بود
با توام گر چه بگیسوی تو دستم نرسد
با تو هر چند که بی دسترسی نتوان بود
یکدمم مرغ دل از خال تو خالی نبود
لیکن از شور شکر با مگسی نتوان بود
تا بود یکنفس از همنفسی دور مباش
گر چه بی همنفسی خود نفسی نتوان بود
در چنین وقت که مرغان همه در پروازند
بی پر و بال اسیر قفسی نتوان بود
خیز خواجو سر آبی طلب و پای گلی
که درین فصل کم از خار و خسی نتوان بود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.