هوش مصنوعی: این متن عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و بی‌پاسخ است. شاعر از عشق بی‌نظیر خود می‌گوید که جز عشق معشوق، هیچ کاری نداشته و بدنامی‌اش همه‌جا پیچیده است. او از نبود معشوق و دیوارهای بی‌رویت شکایت می‌کند و به فرهاد اشاره می‌کند که مانند او اسیر عشق شده است. همچنین، شاعر از رنج‌های عشق و ناملایمات روزگار می‌نالد و در نهایت، به عرفان و تسلیم در برابر عشق الهی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی مانند فرهاد ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۲۲

آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود

کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند
گر چه بی روی تو ما را سر بازار نبود

هر که با صورت خوب تو نیامد در کار
چون بدیدیم به جز صورت دیوار نبود

هیچ خسرو نشنیدیم که همچون فرهاد
بستهٔ پستهٔ شیرین شکر بار نبود

هرگز از گلبن ایام که چیدست گلی
که از آن پس سر و کارش همه با خار نبود

از سر دار میندیش که در لشکر عشق
علم نصرت منصور به جز دار نبود

خواجو انفاس تو این نکهت مشکین ز چه یافت
که چنین غالیه در طلبهٔ عطار نبود
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.