هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گذشت زمان و از دست دادن فرزند جوانش سخن می‌گوید. او از درد و رنجی که از این فقدان متحمل شده است، صحبت می‌کند و آرزو می‌کند که فرزندش در روشنایی آرام گیرد. شاعر همچنین از تنهایی و اندوه خود می‌گوید و از خداوند می‌خواهد که گناهانش را ببخشد و زندگی‌اش را روشن کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی درباره زندگی، مرگ و فقدان است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات مطرح‌شده نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند تا بتوان با آنها ارتباط برقرار کرد.

بخش ۳۸

مرا سال بگذشت برشست و پنج
نه نیکو بود گر بیازم به گنج

مگر بهره بر گیرم از پند خویش
بر اندیشم از مرگ فرزند خویش

مرا بود نوبت برفت آن جوان
ز دردش منم چون تن بی‌روان

شتابم همی تا مگر یابمش
چویابم به بیغاره بشتابمش

که نوبت مرا به بی‌کام من
چرا رفتی و بردی آرام من

ز بدها تو بودی مرا دستگیر
چرا چاره جستی ز همراه پیر

مگر همرهان جوان یافتی
که از پیش من تیز بشتافتی

جوان را چو شد سال برسی و هفت
نه بر آرزو یافت گیتی برفت

همی‌بود همواره با من درشت
برآشفت و یکباره بنمود پشت

برفت و غم و رنجش ایدر بماند
دل و دیدهٔ من به خون درنشاند

کنون او سوی روشنایی رسید
پدر را همی جای خواهد گزید

برآمد چنین روزگار دراز
کزان همرهان کس نگشتند باز

همانا مرا چشم دارد همی
ز دیر آمدن خشم دارد همی

ورا سال سی بد مرا شصت و هفت
نپرسید زین پیر و تنها برفت

وی اندر شتاب و من اندر درنگ
ز کردارها تا چه آید به چنگ

روان تو دارنده روشن کناد
خرد پیش جان تو جوشن کناد

همی‌خواهم از کردگار جهان
ز روزی ده آشکار و نهان

که یکسر ببخشد گناه مرا
درخشان کند تیره گاه مرا
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۷
گوهر بعدی:بخش ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.