هوش مصنوعی: این شعر از خواجو به توصیف عشق و زیبایی می‌پردازد که درک آن برای عقل و فکر دشوار است. شاعر از ناتوانی در توصیف معشوق و حالات عاشقانه سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هرکس در این وادی قدم گذاشته، غرق در عشق شده اما نتوانسته به حقیقت آن دست یابد. زیبایی معشوق چنان است که عقل از درک آن عاجز است و تنها راه، سکوت و ترک بیان است.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ بیشتر دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم به‌کاررفته ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۶۶

وهم بسی رفت و مکانش ندید
فکر بسی گشت و نشانش ندید

هرکه در افتاد بمیدان او
غرقهٔ خون گشت و سنانش ندید

دیدهٔ نرگس بچمن عرعری
همچو سهی سرو روانش ندید

وانکه سپر شد بر پیکان او
کشته شد و تیر و کمانش ندید

موی چو شد گرد میانش کمر
جز کمر از موی میانش ندید

گر چه ز تنگی دهنش هیچ نیست
هیچ ندید آنکه دهانش ندید

عقل چو در حسن رخش ره نیافت
چاره به جز ترک بیانش ندید

دل که بشد نعره زنان از پیش
کون ومکان گشت و مکانش ندید

این چه طریقست که خواجو در آن
عمر بسر برد و کرانش ندید
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.