هوش مصنوعی: شاعر از صبا می‌خواهد که اگر به سوی دوست می‌رود، نیازمندی او را به یار برساند، خاک درش را ببوسد و سلام و پیام او را ابلاغ کند. او از نامهربانی معشوق و دوری از او شکایت دارد و از تنهایی و نداشتن همدم و محرم می‌نالد. شاعر روزهای بدون معشوق را مانند شب‌های تاریک توصیف می‌کند و از فراق و درد دوری می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۸۶

ایا صبا گرت افتد بکوی دوست گذار
نیازمندی من عرضه ده بحضرت یار

ببوس خاک درش وانگه ار مجال بود
سلام من برسان و پیام من بگزار

بگو که ایمه نامهربان مهر گسل
نگار لاله رخ سرو قد سیم عذار

دل شکسته که در زلف سرکشت بستم
بیادگار من خسته دل نگه می‌دار

مرا زمانه ز بی مهری از تو دور افکند
زهی زمانهٔ بد مهر و چرخ کژ رفتار

نبودمی نفسی بی نوای نغمهٔ زیر
کنون بزاری زارم قرین نالهٔ زار

نه همدمی که برآرم دمی مگر ناله
نه محرمی که بگویم غمت مگر دیوار

شبی که روز کنم بیتو از پریشانی
شود چو زلف سیاه تو روز من شب تار

فراق نامه خواجو کسی که برخواند
به آب دیده بشوید سیاهی از طومار
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.