هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که از معشوق خود با تعابیر زیبا و پراحساس یاد می‌کند. او از درد دوری و عشق سخن می‌گوید و با استفاده از استعاره‌های مختلف مانند بهشت، جهنم، می و باده، احساسات خود را بیان می‌کند. شاعر همچنین به مفاهیم عرفانی مانند مستی معنوی و رهایی از تعلقات دنیوی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین استفاده از استعاره‌های پیچیده و واژگان ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۰۷

دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانکه جانی تو و از جان نتوان بود صبور

بی ترنج تو بود میوهٔ جنت همه نار
لیک با طلعت تو نار جهنم همه نور

بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
در خط از سنبل مشکین سیاهت کافور

چشمت از دیدهٔ ما خون جگر می‌طلبد
روشنست این که به جز باده نخواهد مخمور

سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن
خاصه اکنون که جان باغ بهشتست و تو حور

خیز تا رخت تصوف بخرابات کشیم
که ز تسبیح ملولیم و ز سجاده نفور

از پی پرتو انوار تجلی جمال
همچو موسی ارنی گوی رخ آریم بطور

هر که نوشید می بیخودی از جام الست
مست و مدهوش سر از خاک برآرد بنشور

چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند
تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور

ساقیا باده بگردان که بغایت حیف است
ما بدینگونه ز می مست و می از ما مستور

حور با شاهد ما لاف لطافت می‌زد
لیکن از منظر او معترف آمد بقصور

بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی
من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور

برو از منطق خواجو بشنو قصهٔ عشق
زانکه خوشتر بود از لهجهٔ داود زبور
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.