هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از خواجوی کرمانی، مخاطب را به فداکاری و از خودگذشتگی در راه عشق و معرفت فرا می‌خواند. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های زیبا، از اهمیت رها کردن تعلقات دنیوی و رسیدن به حقیقت وجود سخن می‌گوید. او عشق را بالاتر از جان و دو جهان می‌داند و مخاطب را تشویق می‌کند تا مانند عاشقان واقعی، همه چیز را در این راه فدا کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل پیام‌های شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۱۹

ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز
جان چه باشد دو جهان در ره جانان درباز

مرد این راه نئی ورنه چو مردان رهش
پای ننهاده از اول سر و سامان درباز

در ره جان جهان جان و جهان باخته‌اند
تو اگر اهل دلی دل چه بود جان درباز

تا ترا دیو و پری جمله مسخر گردد
گر کم از مور نئی ملک سلیمان درباز

دعوی زهد کنی دردی خمار بنوش
دین و دنیا طلبی عالم ایمان درباز

درد را چاشنیی هست که درمان را نیست
گر تو آن می‌طلبی مایهٔ درمان درباز

تا سلاطین جهان جمله گدای تو شوند
چون گدایان درش ملکت سلطان درباز

با لب و خال وی ار عمر خضر می‌خواهی
ترک ظلمت کن و سرچشمهٔ حیوان درباز

تا بچوگان سعادت ببری گوی مراد
گوی دل در خم آن زلف چو چوگان درباز

سر میدان محبت بودت ملک وجود
اگرت دست دهد بر سر میدان درباز

خواجو ار لقمه‌ئی از سفرهٔ لقمان طلبی
ملک یونان ز پی حکمت یونان درباز
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.