هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق یار می‌گوید و تأکید می‌کند که بدون حضور یار، زندگی بی‌معناست. او از غم‌های عشق، مستی از جام می، و بی‌قراری در فراق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که همه چیز بدون عشق و یار بی‌ارزش است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات به مستی و می‌نوشی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۴۱

یار ما را گر غمی از یار نبود گو مباش
ور من غمخوار را غمخوار نبود گو مباش

ما چنین بیمار و او از درد ما فارغ ولی
گر طبیبی را غم از بیمار نبود گو مباش

در جهان تاتار زلفش عنبر افشانی کند
گر نسیم نافهٔ تاتار نبود گو مباش

گر جهان بی یار باشد من جهانم از جهان
چون سر از دستم شد ار دستار نبود گو مباش

شادی از دینار باشد نیک بختانرا ولیک
کاش بودی شادی ار دینار نبود گو مباش

گر بدانائی دلم اقرار نارد گومیار
ور درین کارش غم از انکار نبود گو مباش

منکه از جام می لعل تو مست افتاده‌ام
گر مقامم بر در خمار نبود گو مباش

هر که را بازاریی بیزار کرد از عقل و دین
از سر بازار اگر بیزار نبود گو مباش

گر ز می نبود شکیبم یک نفس عیبم مکن
می پرستی گر ز می هشیار نبود گو مباش

چون مرا در دیر جام باده دایم دایرست
در دیارم گر ز من دیار نبود گو مباش

گر غمت گرد از من خاکی برآرد گو برآر
چون تو هستی گر ز من آثار نبود گو مباش

زین صفت کانفاس خواجو مشک بیزی می‌کند
عود اگر در طبلهٔ عطار نبود گو مباش
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.