هوش مصنوعی: این متن یک شعر عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از درد دوری و فراق می‌نالد و از شهریار (معشوق یا مراد) درخواست کمک و توجه می‌کند. او از تشنگی معنوی، بی‌اعتنایی توانگران، و فریب‌خوردگی توسط معشوق سخن می‌گوید و در نهایت از شهریار می‌خواهد که پرده‌ها را کنار زده و به او توجه کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه پیچیده است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فریب‌خوردگی و درد فراق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۵۶۹

به شهریار بگوئید حال این درویش
به شهریار برید آگهی از این دل ریش

مدد کنید که دورست آب و ما تشنه
حرامی از عقب و روز گرم و ره در پیش

توانگران چو علم برکنار دجله زنند
مگر دریغ ندارند آبی از درویش

اگر تو زهر دهی همچو شهد نوش کنم
به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نیش

به نوک ناوک چشم تو هر که قربان شد
ازو چه چشم توان داشتن رعایت کیش

از آستان تو دوری نکردم اندیشه
چرا که گوش نکردم بعقل دور اندیش

اگر گرفت دلم ترک خویش و بیگانه
غریب نیست که بیگانه گشته است از خویش

به عشوه آهوی روباه باز صیادت
چنان برد دل مردم که گرگ گرسنه میش

بیا و پرده برافکن که هست خواجو را
شکیب کم ز کم و اشتیاق بیش از بیش
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.