هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از شمیم باغ بهشت و نسیم عراق سخن می‌گوید که دل مشتاق را زنده می‌کند. شاعر از عشق، فراق، و وفاداری می‌گوید و از زیبایی و جذابیت معشوق سخن می‌راند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند استنشاق عشق از خاک و بلندی آفتاب معشوق دارد. در پایان، شاعر خود را بنده‌ای از بندگان بواسحق معرفی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۷۵

شمیم باغ بهشتست با نسیم عراق
که گشت زنده ز انفاس او دل مشتاق

برون ز خامه که او هم زبان بود ما را
که دستگیر تواند شد از سر اشفاق

ترا بقتل احبا مواخذت نکنند
مگر بخون شهیدان ضرب تیغ فراق

کجا رسد بکمندت که لاشه‌ئی که مراست
اگر چه برق شود کی رسد بگرد فراق

درآن زمان که بود قالبم عظام رمیم
کنند نفحهٔ عشقت ز خاکم استنشاق

بتلخی ار چه بشد خسرو از جهان او را
حلاوت لب شیرین نمی‌رود ز مذاق

تو آفتاب بلندی ولی برون ز زوال
تو ماه مهر فروزی ولی بری ز محاق

دلم ز بهر چه با طره تو بندد عهد
که هندواست و بیک موی بشکند میثاق

کسی که سرور جادوگران بود پیوست
بود چو ابروی شوخت بچشم بندی طاق

ترا که این همه قول مخالفست رواست
که یاد می‌نکنی هیچ نوبت از عشاق

نوازشی بکن از اصفهان که گشت روان
از آب دیده ما زنده رود سوی عراق

کمال رتبت خواجو همین قدر کافیست
که هست بنده‌ئی از بندگان بواسحق
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.