هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر از عشق عمیق خود می‌گوید که حتی با رفتن معشوق، یاد او از دلش نمی‌رود. او حاضر است جانش را فدای معشوق کند و از خاک آستان او آرزوهایش را طلب کند. شاعر به صحبت دیرین با معشوق قسم می‌خورد که وعده‌هایش را فراموش نکند و در نهایت، خود را اسیر عشق می‌داند که راه رهایی از آن نمی‌جوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فراق و اشتیاق شدید ممکن است برای گروه‌های سنی پایین نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۵۹۹

دلم ربودی و رفتی ولی نمی‌روی از دل
بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل

گرم وصول میسر شود که منزل قربست
کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل

هوایت ار بنهم سرکجا برون کنم از سر
وفایت ار برود جان کجا برون رود از دل

بحق صحبت دیرین که حق صحبت دیرین
روا مدار که گردد چو وعده‌های تو باطل

فتاد کشتی صبرم ز موج قلزم دیده
بورطه‌ئی که نه پایانش ممکنست و نه ساحل

نیازمند چنانم که گر بخاک درآیم
ز مهر گلشن رویت برون دمد گلم از گل

مفارقت متصور کجا شود که بمعنی
میان لیلی و مجنون نه مانعست و نه حایل

اگر نظر بحقیقت کنی و غیر نبینی
وصال کعبه چه حاجت بود بقطع منازل

خلاص جستم ازو طیره گشت و گفت که خواجو
قتیل عشق نجوید رهائی از کف قاتل
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.