هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد عشق و هجران سخن می‌گوید. شاعر از آتش عشق، درد جدایی، و تأثیر زیبایی معشوق بر دلش می‌نالد. او از زلف و لب یار، غم و سودای عشق، و آتش درون دل خود یاد می‌کند و بیان می‌کند که چاره‌ای جز تسلیم در برابر این عشق ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های شعری و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۶۰۰

ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
وآتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل

چشمهٔ نوش گهر پوش لبت چشمهٔ جان
حلقهٔ زلف شکن بر شکنت معدن دل

گر کنی قصد دلم دست من و دامن تو
ور کند ترک تو دل دست من و دامن دل

جانم از دست دل ار غرقهٔ خون جگرست
خون جان من دلسوخته در گردن دل

پرتو روی تو شد شمع شبستان دلم
تا شبستان سر زلف تو شد مسکن دل

بده آن آب چو آتش که بجوش آمده است
ز آتش روی دل افروز تو خون در تن دل

چاره با ناوک چشمت سپر انداختنست
ورنه تیر مژه‌ات بگذرد از جوشن دل

دل شیدا همه پیرامن سودا گردد
و اهل دلرا غم سودای تو پیرامن دل

آتشی در دل خواجوست که از شعلهٔ اوست
دود آهی که برون می‌رود از روزن دل
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.